در معیت سید و همسفری با حسن روحانی

در معیت سید و همسفری با حسن روحانی به گزارش آتلیه دات کام، دربارهٔ کتاب «در معیّت پرزیدنت» نوشتهٔ سیّدعبدالجواد موسوی که توسط انتشارات خبرامروز به چاپ دوم رسیده است.



سیّدعبدالجواد موسوی را از سال ۸۸ می خوانم. احیانا خیلی از مخاطبان خبرآنلاین، هم چون این نویسنده، هم پالکی متن های سیّد باشند. اگر پانزده شانزده سال، دستِ کم ماهی یک دفعه، متن های سیّد را خوانده باشیم، از «نیک و بدِ» متن هایش گذشته ایم. آن اوایل، ممکن بود داوری مان این باشد که متن های سیّد خوب است یا بد، اما از جایی به بعد، چنان که چندین بهار و تابستان و پاییز و زمستان بر سیّد و ما گذشته، داوری مان به «دوست داشتن یا نداشتن» رسیده ست. یعنی نوعی پیوندِ عاطفی پیدا شده ست. یا متن هایش را دوست داشته ایم یا از دست نوشته هایش حرص خورده ایم. شمای منتقد و ناراضی، دل تان خنک می شد که سیّد بر علم الهدی و رسایی و عبدالکریمی و «نظایر آن» تاخته ست و شمای حزب اللهی وقتی می دیدی، سیّد قلندروار در ستایش یحیی سنوار «تیغ زبان برکشیده» ست، راضی و خشنود می شدید. در این زمانه که آفت تصویر همه گیر شده ست، چنین ناحیه ای از علاقه و ارتباط و دوستی، کمتر پیش می آید... ناحیهٔ دنجِ نوشتن... پانزده شانزده سال در این مملکت کافی ست برای زوال و فراموشی... همین که من و شما و سیّد در این سال ها یکدیگر را به جا می آوریم و رها نمی نماییم، هم گوهری ست نایاب، هم وجهی آیکونیک به قلمِ سیّد می بخشد. با نگاه به این زمان طولانی یاد می گیریم همین رابطه ها و عاطفه ها را جدّی تر بگیریم، وگرنه اوضاع و احوال کشور فکاهی تر از این حرف هاست... دولت امام زمان و نمایندهٔ خدا و معیار فرقان در سالیان انتهایی دههٔ هشتاد، چنان در پردهٔ عدم افتاده که سایه ای از یادش هم نمانده ست و سرابی از وجودش هم... پس همان که اصالت دارد همین نخ تسبیحی ست که سیّد به هزار زحمت بین خودش و ما متصل کرده ست، نه سوانح بی اعتبار سیاسیِ این خاک... بخصوص این که پس از این همه سال، حداقل از اینکه می بینیم سیّد هم مثل ما وسط خیابان است، متن و قلم را معبری نکرده تا به مقصدی برسد، می توانیم به او و متنش اعتماد نماییم. این مهم ترین خاصیت متن های سیّد است. همین که می دانیم سیّد همین است و پس از این همه سال، نه می تواند سیاسی کاری کند، نه اهل دروغ و دغاست. او هنوز پس از این همه سال، به دنبال خلوتی ست که جادوی تیزی دهندگان سیاستِ ایرانی را باطل کند که در کار انحطاط ملک و مملکت اهتمام تامی دارند. سیّد عطف به ماسبق، آتشین مزاج بازهم دارد دست را روی کیبورد می دواند تا بلکه اهل قدرت را پس از چهل سال تکانی بدهد... کارِ عبث... کسب و کار آنها اینست که بیدار نشوند که اگر قرار بود بیدار شوند که در آن منصب نبودند... ما هم بیهوده تر از سیّد، در این عسرت مکرر، متن هایش را می خوانیم و بیشتر دندان بر جگر خودمان می کشیم...
چرا دربارهٔ کتاب در معیت پرزیدنت که روی جلدش عکس بزرگی از حسن روحانی درج شده ست حرف نمی زنم؟
اتفاقا دارم در همین خبرآنلاین می گویم بهترین مخاطبان کتاب، همراهان همیشگی یادداشت های سیّد هستند که به احتمالی دارند این کلمه ها را می خوانند. کتابْ خوراکِ شماست. شمایی که همیشه در چارچوب فشرده و تنگ و تلگرافی یادداشت های سیّد را می خواندید، حالا با فراغ بال می توانید همراه او باشید که او بیشتر از آنکه «گزارشگر شرح احوالِ آقای رئیس جمهور» باشد «نویسندهٔ احوالاتِ خود»ش بوده ست. سیّد در سیاست سیادت ندارد، بلکه او سیّد کلمه و ادبیات و از آن مهمتر راوی صریح احوالاتِ خویش است. به همین خاطر فرصتِ خوبی ست ببینیم این آقایی که همیشه پشت میز یادداشت های داغ خبرآنلاین نشسته بوده، چگونه راه می رود، به چه زبانی صحبت می کند، چگونه می خوابد و بلند می شود و چگونه با مردم ارتباط برقرار می کند. سوژهٔ این کتاب روحانی نیست، خود سیّد است.
پنهان نیست که دوست داشتم کتاب یک پرترهٔ دقیق و درست و حسابی در مورد حسن روحانی باشد که ما مردم چیزی خاصی از او نمی دانیم. همان اوایلِ کتاب، سیّد نوشت از «آقای روحانی» خوشش نمی آید. فکر کردم احیانا نویسنده تلاش خواهدنمود ما را به روحانی نزدیک کند. با این که نوعا سیاستهای روحانی و نوع موضع گیری هایش را بازتاب داد و می پسندید، اما درون روحانی را برای ما نکاوید. به دو دلیل مهم این اتفاق نیفتاد. یکی اینکه اجازه ندادند سیّد به حلقهٔ یارانِ رئیس جمهور نزدیک شود و او را با خبرنگاران و گاهی حتی در حلقه های دورتر همراه کردند. دوم این که خود سیّد روحیهٔ آنرا نداشت که خودش را نزدیک این حلقه نگه دارد. حوصله اش نمی کشید همراه آن جماعت باشد. یعنی سیّد در هر سه سفر خوزستان و هرمزگان و سیستان و بلوچستان نزدیکِ روحانی نیست. اتفاقا همین نزدیک نبودن به روحانی موجب می شود که بدون تنگنا هم پای سیّد باشیم.
یعنی انتظارتان از کتاب در معیت پرزیدنت این باشد که می خواهید همراه و همپای سیّد، دوری در سه استان جنوبی کشورمان بزنید. راحت دو سه آخر هفته تان را کیفور می کند. نه اینکه خالی از نکات سیاسی باشد، اما فضای همسفری با سیّد غالب است. بخصوص در نیمهٔ دوم کتاب، در عمل خاطره های خواندنی و جذّاب سید (که ربط خاصی به سوژهٔ کتاب ندارد) بیشتر می شود. شما را سرِ کیف می آورد و گاهی می خنداند و متوجه می شوید سیّد چه همسفر خوبی ست. تسلطش به ادبیات کلاسیک، شعرهای به جا و مرغوبی که همیشه در آستین دارد، مثال و شوخی های بامزه اش، همگی می تواند مخاطب را با این نویسنده خوش مشرب و بی شیله پیله همراه کند.
اما این موفقیت کمی نیست... من به واسطهٔ کارم، کتاب های روایت را می خوانم. عموما در کتاب های روایتِ این روزها، راوی یک آدم عقل کل، مهذّب و متخلق است که تمام خوبی های عالم در او جمع شده ست. هیچ ایرادی ندارد و حکیمی ست برای خودش. داستانهای سیاسی یا داستانهای جنگی را که اینروزها می خوانم، غالبا چنین فضایی دارد... بخصوص این که در این دو سه سال اخیر، نوشتن کتاب های روایی مثل دربارهٔ شخصیت های سیاسی خیلی باب طبع شده ست؛ کتاب که چه عرض کنم، لاطائلات. در این کتاب ها، نویسنده اول خودش را برجسته و تبلیغ می کند و بعد اگر وقت شد به سوژه می پردازد که آن هم مثل متن های گزارشی خالی از کشف و شهود و سؤال و خلاقیت است. اول از تمام نمی دانی آن کتاب ها برای چه نوشته شده ست... رسما معلوم است که نویسنده هیچ سؤال و پرسش حل نشده ای نداشته ست که به خاطرش بخواهد کتاب بنویسد... واقعاً خواندن این دست آثار که بطور معمول پشت القاب انقلابی و شهدا پنهان می شوند، عذابی الیم است. در بین چنین کتاب هایی، خواندن متن سیّد که با صداقتی ستودنی نقص ها و گرفتاری ها و ناراحتی هایش را بی ملاحظه می نویسد، غنیمت است. سیّد رنج هایش را لای زرورق نمی پیچید و توی پاچهٔ مخاطب نمی نماید. به همه چیز ظاهری شیک نمی بخشد. جانماز آب نمی کشد و حتی خیلی خودش را خوش اخلاق نشان نمی دهد. هر چه هست و نیست را برای ما تعریف می کند.
پروندهٔ روحانی را بگذارید کنار، شما آدمی را پیدا کرده اید که وقتی دارد با شما صحبت می کند دنبال مقصود و هدف و پیام و نتیجهٔ خاصی نیست؛ نمی خواهد سرتان شیره بمالد و از آب، کَره بگیرد... حسن معاشرت دارد و محضری شیرین و کلامی نافذ. همین کافی ست برای مطالعهٔ کتاب؛ نیست؟
همه این حرف ها به این معنا نیست که من هم دربست کتاب را پذیرفته ام یا با آن موافقم... اتفاقا سرِ بیشتر صفحه ها با سیّد در کلنجار بوده ام و فقط چند نمونه را عنوان می کنم تا فقط در این یادداشت از سیّد تعریف نکرده باشم.
۱. مهم ترین چیزی که دوست نداشتم این بود که در تمام کتاب به جای «روحانی» نوشته شده «آقای روحانی...»
۲. میزان تنفر متن از احمدی نژاد زیاد از حد است. حتماً این مساله متأثر از فضای انتخابات سال ۹۲ است. در ویرایش امروزی این مساله می توانست تعدیل شود. مشکل این مملکتْ احمدی نژاد نبود و البته سیّد این را قبول نخواهد کرد.
۳. کتاب می توانست تکلمه ای داشته باشد. بخصوص این که یازده سال پس از نوشتن آمادهٔ انتشار شده ست. آیا به نظرش روحانی به وعده هایی که در آن استان ها داده بود عمل کرده ست؟ سیّد چند جا اشاره می کند که روحانی دارد وعده های مهمی می دهد و قول می دهد که آنها را عملی خواهدنمود. حالا که هشت سالِ روحانی تمام شده ست، در حد یک تکلمه می شد همهٔ آن وعده ها را سنجید. اگر به آنها عمل کرده باشد ستایش برانگیز است، در غیر این صورت، باید دستِ کم به روایت صادقانه وفادار بود و صراحتا به مردم اعلام نمود که روحانی هم نتوانست به خیلی از وعده هایش عمل کند.
۴. در آخر هر بخش، بعضی از پانویس ها بی خود طولانی شدند. بطورمثال بازنشر مطلب دراز رجانیوز در یادداشت ها ضرورتی نداشت.
۵. حس می کنم برخی از کلیدواژه های سیاسی به قلم سیّد نمی آید. بطورمثال عبارت هایی مثل «اردوگاه اصولگرایی»، «اصلاح طلبی»، «افراطی گرایی» یا «اعتدال گرایی» ربطی به متن جاندار سیّد ندارد. اینها فحش هایی ست که سیاسیون به هم می دهند و نباید جدّی شان گرفت. آن چه اصل است، همان نشان دادن وضعیت و ریز شدن در جزئیات و قصه تعریف کردن است.
۶. چند جایی سیّد می نویسد بطورمثال رفتیم و «کاری انجام» دادیم... اما شرحِ این کارها را نمی گوید. حتی شرح دقیق صحبت هایش با علی معزّی را هم نقل نمی نماید. از آنجائیکه سیّد بی مطایبه و طنز سخن نمی گوید و زاویهٔ نگاه کردنش به موضوعات مختص خودش است، حتماً دانستن آن کارها و آن صحبت ها و گفتگوها می توانست جذّاب باشد. همانطور که بیانِ شرح صحبت هایش با اکبر منتجبی توانست تصویری از منتجبی در ذهن مخاطب بسازد.
۷. شخصا دوست داشتم سیّد در زاهدان با مولوی عبدالحمید هم برخوردی می داشت. اما عیب سیّد (از یک نظر حُسن) اینست که اعصابش نمی کشد برای دیدن شخصیت های سیاسی پیش قدم شود. مطمئنم یک دوست زرنگ همراه سیّد می بود که بعضی از این دیدارها را ردیف می کرد، حتماً روایتها و برخوردهای بامزه ای رقم می خورد و کتاب را چند پله بالاتر می برد.
دوباره که به کتاب نگاه می کنم فکر می کنم عبارت پشت جلد کتاب انتخاب مناسبی ست برای نشان دادن روح کتاب... روح سرخوش، عصبی، روشنفکر، باحال و خیلی زودجوش با مردم حتی تیم حفاظت یا همان بروبچه های نهاد ریاست جمهوری...
محافظ: داری دارت بازی می کنی؟
ـ نه، دارم اسب سواری می کنم.
ـ منظورم اینه که الآن وقت دارت بازی کردنه؟
ـ منظورت از الآن را نمی فهمم.
ـ الآن که رئیس جمهور داره می آد اینجا.
و بعد سیّد مبلغی توضیح می دهد تا این که محافظ می گوید:
ـ خبرنگاری؟
ـ نه.
ـ چه کاره ای؟
ـ سفرنامه نویسم.
ـ اینا رو هم می نویسی؟
ـ نامردم اگه ننویسم.
ـ اسمت؟
ـ سیّدعبدالجواد موسوی.
خلاصه اینکه به همین خاطر فرصتِ خوبی ست ببینیم این آقایی که همیشه پشت میز یادداشت های داغ خبرآنلاین نشسته بوده، چه طور راه می رود، به چه زبانی صحبت می کند، چه طور می خوابد و بلند می شود و چه طور با مردم ارتباط برقرار می کند. اما این موفقیت کمی نیست... داستانهای سیاسی یا داستانهای جنگی را که این روزها می خوانم، غالبا چنین فضایی دارد...
1404/07/27
11:58:13
5.0 / ۵
7
تگهای خبر: آنلاین , تصویر , چاپ , خلاقیت
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
جمع 2 و 2 ؟
آمار بازدید سایت
بازدید امروز: 2,916
بازدید دیروز: 4,394
هفته اخیر: 40,061