جنگ و روان جامعه وقتی اخبار می توانند هم مرهم باشند هم زخم

جنگ و روان جامعه وقتی اخبار می توانند هم مرهم باشند هم زخم به گزارش آتلیه دات کام، باآنکه جنگ در ظاهر دوازده روز بیشتر دوام نیاورد و با آتش بس پایان یافت، اما آنچه در بطن جامعه ماند، نه خاموشی سلاح ها، بلکه امواج ناپیدای اضطراب، آشفتگی، بی خوابی، وسواس، و ناتوانی از پردازش غم و فقدان بود.


نرگس کیانی: جنگ ایران و اسرائیل ـ یا آن طور که دقیق تر است، جنگ اسرائیل ضد ایران ـ سر انجام از مرز پیشبینی و اخطار گذشت و در یکی از شبهای بهار، در آسمان و زمین ایران حقیقت یافت؛ واقعیتی غیرمنتظره و سنگین که سایه ی شومش را نه فقط بر محاسبات سیاسی و امنیتی، بلکه بر روان میلیونها ایرانی گسترد.
در دل چنین موقعیتی، نقش رسانه ها بیشتر از همیشه تعیین کننده شد. در جهانی که اخبار در کسری از ثانیه از شبکه ای به شبکه ای دیگر سرایت می کند، رسانه ها می توانند یا مرهم باشند یا محرک بحران. اطلاع رسانی در مورد جنگ، ضرورتی انکارناپذیر است، اما اگر بدون ملاحظات روانشناختی صورت گیرد، به جای تاب آور کردن جامعه، امکان دارد آنرا به درون چرخه ای از ترس، خشم و ناامیدی بکشاند.

از همین رو، گفتگوی پیش رو با زینب غدیری، روانشناس، کوششی ست برای واکاوی همین رابطه ی پیچیده میان روایت رسانه ای از جنگ و سلامت روان عمومی. این گفتگو نگاهی دارد به تغییراتی که در رفتار روانی مردم بعد از جنگ رخ داده؛ از افزایش بی خوابی و حملات هراس گرفته تا رشد حس غرور و احتیاج به پردازش هیجانی. همه ی این ها در کنار هم، تابلویی از روان جامعه ای ترسیم می کند که به جای عبور خاموش از یک بحران، نیازمند به رسمیت شناخته شدن تجربه اش، فرصت عزاداری، و امید به بازسازی ست. گفت و گویی که در ادامه می خوانید، از لزوم روایت مسئولانه، بموقع و انسانی در بحبوحه جنگ و بعد از آن سخن می گوید.
همان گونه که می دانیم در اخلاق حرفه ای روزنامه نگاری، پروتکلی برای نحوه انتقال و انتشار اخبار در ارتباط با حوادث تلخ مثل خودکشی وجود دارد که هدف آن کاهش اثرات منفی روانی بر جامعه است. اما آیا میتوان پروتکلی مشابه برای نحوه بازتاب اخبار جنگ تعریف کرد؟ و اصول چنین پروتکلی از منظر روانشناسی چیست؟
زینب غدیری در اینباره باور دارد همان گونه که در راهنمای سازمان جهانی بهداشت در رابطه با اطلاع رسانی در مبحث خودکشی چارچوب هایی مشخص شده، در مورد جنگ هم احتیاج به چنین پروتکلی وجود دارد. با این تفاوت که در این جنگ اخیر، پیروزی جمهوری اسلامی ایران خود یک حقیقت مهم بوده که باید به درستی در روایتهای رسانه ای بازتاب یابد.
به قول غدیری، همان طور که در اخبار خودکشی از انتشار جزئیات مرگ، صحنه های دلخراش، و قهرمان سازی پرهیز می شود، در اخبار جنگ هم باید نمایش مکرر صدمه دیدگان، هشدارهای بی وقفه و القای ترس کنترل نشده کنار گذاشته شود. به جای آن، ضروری است رسانه ها با تأکید بر موفقیت ها، شجاعت و ایثار مردم، زمینه ساز تقویت امید، عزت نفس اجتماعی و انسجام ملی شوند. در کنار این ها، سوگواری هم نباید فراموش شود؛ چونکه پذیرش فقدان بدون فرصت برای عزاداری ممکن نیست و سرکوب آن می تواند به اضطراب یا افسردگی مزمن بینجامد.
در ایام بعد از جنگ، پدیده ای که بیشتر از پیش در بین مردم رواج یافت، doomscrolling یا همان وسواس گونه گشتن در بین اخبار منفی بود؛ رفتاری که در ادبیات روانشناسی امروز به یکی از نشانگان اضطراب رسانه ای تبدیل گشته است. این روان شناس در جواب این که چطور می توان از صدمه های این عادت کاست، به مطالعات علوم اعصاب اشاره می کند و توضیح می دهد که مواجهه طولانی مدت با اخبار منفی سبب فعال شدن مکرر آمیگدالا ـ مرکز پردازش ترس در مغز ـ و افزایش اضطراب زمینه ای می شود. حتی اگر احساس غرور ملی بخشی از این صدمه را کاهش داده باشد، محدود کردن زمان پیگیری اخبار، تمرکز بر جنبه های مثبت، و پرداختن به فعالیتهای بدنی و ورزش می تواند به کاهش فشار روانی و بازسازی تعادل ذهنی کمک نماید.


با وجود همه تأکیدها بر روحیه سلحشورانه، یکی از انتقادهایی که از جانب کارشناسان رسانه عنوان شد، فراهم نکردن بستری برای عزاداری جمعی بود؛ موضوعی که از منظر روانشناسی، نادیده گرفتن آن می تواند نتایج بلندمدتی به دنبال داشته باشد. غدیری در اینباره بر این باور است که جامعه برای رسیدن به معنا و عبور از بحران، نیازمند دیدن هم زمان دو سوی حقیقت است: پیروزی و فقدان. به قول او، عزاداری جمعی نه تنها به پذیرش فقدان کمک می نماید، بلکه امکان بازسازی شناختی را هم فراهم می آورد. حذف این مرحله، می تواند جامعه را در معرض بروز اختلالاتی چون PTSD، اضطراب، افسردگی و خشم انفجاری قرار دهد. برای افزایش تاب آوری ملی، ضروری است روایت رسانه ها هر دو سوی تجربه را به رسمیت بشناسد.
آتش بسِ پس از جنگ، گرچه به ظاهر پایان درگیری بود، اما آرامش روانی به دنبال نداشت. خیلی از مردم این آتش بس را شکننده توصیف کردند و در کلام مسؤلان هم ادبیاتی نظامی و مبتنی بر استمرار درگیری شنیده می شد. غدیری ضمن اشاره به پژوهش های علمی در این حوزه می گوید تاکید صرف بر تهدید می تواند منجر به تشکیل نوعی درماندگی آموخته شده شود. اما اگر در کنار آن، اقتدار دفاعی و توان ملی هم بازتاب یابد، میتوان حس امنیت و عزت نفس جمعی را تقویت کرد.
احساس بی ثباتی یکی دیگر از نتایج روانی این جنگ بود. همان گونه که غافلگیر شدن از بارندگی ناگهانی باران، بدون اطلاع قبلی، می تواند برنامه ریزی ذهنی فرد را برهم بزند، پایان بدون مقدمه جنگ هم برای خیلی از مردم چنین احساسی را ایجاد کرد؛ گویی هیچ کنترلی بر وضعیت ندارند. این روان شناس تاکید می کند که این حس نداشتن کنترل می تواند باعث یأس و افسردگی شود. با این وجود، از آنجائیکه پایان جنگ با پیروزی همراه بود، امکان تبدیل این بی ثباتی به شکلی توانایی روانی هم وجود داشت. مشروط به آن که مسؤلان با اطلاع رسانی شفاف، شرایط را برای بازسازی حس پیشبینی پذیری و کنترل پذیری مهیا کنند.
غدیری در انتها از تغییراتی که بعد از جنگ در مراجعات روان درمانی مشاهده شده می گوید و تاکید می کند که پیش از جنگ، شکایت های روانی به طور عمده حول مسایل فردی یا خانوادگی بود. اما حالا دو مؤلفه جدید به آن اضافه شده اند: اضطراب امنیتی و وسواس خبری. گرچه برای برخی افراد، غرور ملی و احساس امنیت روانی تقویت شده، اما آن هایی که به صورت مستقیم در معرض تصاویر خشونت آمیز قرار گرفته اند، علائمی چون بی خوابی، کابوس و حملات هراس را تجربه می کنند و نیازمند مداخلات تخصصی اند.
به باور او، اخبار جنگ تنها زمانی می تواند حافظ سلامت روان جامعه باشد که هم حقیقت پیروزی و اقتدار ملی را منتقل کند و هم اجازه عزاداری و پردازش هیجانی داده شود. این ترکیب، بنابر روانشناسی بحران و تروما، مؤثرترین راه برای عبور سالم جامعه از چنین موقعیت هایی است.


1404/05/04
18:46:37
5.0 / ۵
74
تگهای خبر: آرامش , تخصصی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
جمع 2 و 2 ؟
آمار بازدید سایت
بازدید امروز: 4,354
بازدید دیروز: 5,812
هفته اخیر: 40,535