تبادل لینک
تبادل لینک
جشنواره
جشنواره
جستجوی آتلیه ها
جستجوی آتلیه ها
تماس با ما
تماس با ما
درباره آتلیه
درباره ما
ورود به سایت
ورود به سایت
خردسالان نباید اخبار جنگ را بشنوند
آتلیه دات کام: داوود فتحی، دکتری روانشناسی معتقد می باشد اصول پایه در اطلاع رسانی روان سالم، اصولی است که باید به عنوان پروتکل انتشار اخبار جنگ مدنظر قرار بگیرد. تعادل میان اطلاع رسانی و امیدبخشی نکته ای است که فتحی بر رعایت آن تأکید می کند. به این معنا که فقط به رخدادهای منفی یا فقط به رخدادهای مثبت پرداخته نشود و هر دو وجه ماجرا درنظر گرفته شود. فتحی معتقد می باشد رسانه در روزهای جنگ باید نگهبان روان جامعه هم باشد.
نرگس کیانی:
اطلاع رسانی در زمان جنگ، فارغ از آنچه در ادبیات سیاسی خط قرمزهای امنیتی خوانده می شود، شامل چه بایدها و نبایدهایی است؟ بایدها و نبایدهایی که هدف اصلی شان کاهش صدمه ای است که روح و روان شنونده را هدف می گیرد. در روزهای جنگ، زمانی که آینده در هاله ای از ابهام فرو می رود، بدون شک افراد با شدت و حدت بیشتری به چک کردن مدام اخبار می پردازند. هم برای یافتن راه هایی که به حفظ بقایشان کمک نماید و برای ترسیم چشم اندازی از آینده.
در این میان به اعتقاد داوود فتحی، دکتری روانشناسی با تخصص کودک ونوجوان، رسانه باید اصول پایه در اطلاع رسانی روان سالم را به کار بگیرد. ضمن اینکه لزوم برقراری تعادل میان اطلاع رسانی و امیدبخشی را فراموش نکند. به این مفهوم که فقط به رخدادهای منفی یا فقط به رخدادهای مثبت پرداخته نشود و هر دو وجه ماجرا درنظر گرفته شود. درمجموع رسانه نباید فراموش کند که در روزهای جنگ در کنار وظیفه اطلاع رسانی، باید به عنوان نگهبان روان جامعه نیز عمل کند.
جنگ میان ایران و اسرائیل یا به عبارت درست «جنگ اسرائیل مقابل ایران» کابوسی بود که زمزمه ی آن سالیان سال شنیده می شود. کابوسی که عاقبت سایه ی شومش بر سرمان افتاد. به عنوان سوال نخست، آیا چنان چه در اخلاق حرفه ای روزنامه نگاری پروتکلی تحت عنوان پروتکل «چگونگی انتقال و انتشار اخبر مربوط به خودکشی برای کاهش تاثیرات منفی آن بر جامعه» وجود دارد، می توان چنین چیزی را در مورد اخبار جنگ نیز تعریف کرد؟ به بیانی دیگر از نظر علم روانشناسی، پروتکل انتشار اخبار جنگ شامل چه بایدها و نبایدهایی است؟ درحقیقت فارغ از خط قرمزهای امنیتی، از نظر شما اخبار مربوط به جنگ به چه شکل باید منتقل شوند تا دست کم با تاثیرات منفی کم تری همراه باشند؟
اگر سوال تان این است که از نظر روانشناسی برای اطلاع رسانی در زمان جنگ چه پروتکل هایی باید رعایت شود؟ پروتکل هایی شامل بایدها و نبایدهایی که اطلاعاتی مفید منتقل کند، ابتدا به بایدها اشاره می کنم. اول از تمامی اینکه اطلاع رسانی باید با دقت و صحت و وضوح اطلاعات همراه باشد. اطلاعات گنگ و مبهم، پراکنده گویی، استفاده نامناسب از برخی کلمات، ابهام در بیان اخبار و... همه این موارد می تواند شرایط را بحرانی کند. اطلاعات حتماً باید مستند، دقیق و همراه با منبع ذکر شده باشد. دوم اینکه برای اطلاع رسانی باید سلامت روان مخاطبان را درنظر گرفت. به عنوان مثال کلمات و عباراتی هستند که حتماً باید به کار گرفته شوند یا اینکه زبان باید خنثی و غیرهیجانی باشد. بطورمثال نمی توان این طور اطلاع رسانی کرد که «تعداد زیادی از هموطنان ما کشته شدند و اجساد آنها نیز پیدا نشد.» چون این خبر می تواند به شدت لطمه زا باشد. مسئله سوم، گنجاندن مفاهیمی انرژی بخش و امیدوارکننده در خبر است. صحنه های امیدبخش نشاندهنده همدلی، کمک رسانی مردمی و اقدامات امدادی حتماً باید نشان داده شود تا مشخص باشد که ما از بحران عبور می نماییم. به
آموزش
سواد رسانه ای و سواد هیجانی می توان به عنوان مورد چهارم اشاره نمود. حالا بسیاری منبع خبری شان تلویزیون های فارسی زبان خارج از کشور است. این افراد اگر سواد رسانه ای نداشته باشند، تصور می کنند هرآن چه آنها می گویند درست و صحیح است. تعدادی از این رسانه ها بگونه ای کار می کنند که فرد اگر اخبارشان را نشنود علائمی شبیه به علایم ترک مواد مخدر از خود نشان می دهد؛ ازجمله اضطراب و بی قراری. افراد با چنین وابستگی رسانه ای بزرگی مسیر را ادامه می دهند و کاملا دست بسته در مقابل هجمه رسانه ای قرار می گیرند. آموزش راهکارهای مدیریت اضطراب در زمان جنگ همچون آموزش هایی است که همه باید ببینند. آموزش هایی که به وفور یاد شده قرار گرفته است. در روزهای جنگ همین طور باید افراد لطمه پذیر مانند کودکان، زنان، سالمندان، آنهایی که خاطره حادثه دیدگی پیشین هنوز رهایشان نکرده است و... مورد مراقبت قرار بگیرند.
اما در مورد نبایدها. اطلاع رسانی در روزهای جنگ با چه نبایدهایی همراه است؟ نکته اول این که، فراموش نکنیم، به ویژه در مورد کودکان، جهل به مفهوم خوش خبری است. خردسالان به هیچ عنوان نباید اخبار جنگ را بشنوند. خردسالان بیشتر باید اخباری را بشنوند که خبر از وجود تمهیدات موردنیاز برای مراقبت از آنها می دهد. از نمایش تصاویر خشونت آمیز ازجمله تصاویر اجساد به شدت باید پرهیز کرد. از زبانی احساساتی، تحقیر یا تهدیدکننده به هیچ عنوان نباید استفاده نمود. رسانه هایی هستند که بی وفقه خبر منتشر می کنند. در حالیکه در زمان جنگ، نباید این قدر بی وفقه و پشت هم به انتشار اخبار مربوط به جنگ پرداخت. اصطلاحا باید از بمباران اطلاعاتی پرهیز نمود. پرهیز از قهرمان سازی های غیرواقعی و وعده های کاذب نکته دیگری است که باید مدنظر داشت.
درمجموع این اصول پایه در اطلاع رسانی روان سالم می باشد که باید به کار گرفته شود. لحن خبر باید آرام، خنثی و مسئولانه باشد. از ایجاد لطمه روانی ثانویه باید پرهیز شود. تعادل میان اطلاع رسانی و امیدبخشی باید رعایت شود. به این مفهوم که فقط به رخدادهای منفی یا فقط به رخدادهای مثبت پرداخته نشود و هر دو وجه ماجرا درنظر گرفته شود. اخبار حتماً قبل از انتشار، راستی آزمایی شوند و خبرنگار بداند که قرار نیست فقط راوی واقعیت ها باشد. چون واقعیت ها گاهی اوقات بسیار تلخ اند. درحقیقت
رسانه در روزهای جنگ باید نگهبان روان جامعه هم باشد.
چنان چه می دانیم اسکن وسواس گونه شبکه های اجتماعی و وب سایت ها برای یافتن اخبار بد آن قدر رایج است که حتی برای آن واژه ای تحت عنوان
doomscrolling
(شوم گردی) ابداع شده است. مبتلایان به این اختلال چه طور می توانند اثرات منفی اخبار جنگ را بر روح و روان خود کاهش دهند؟
واژه شوم گردی واژه ای جالب است و در موقعیتی به کار می رود که فرد بصورت وسواس گونه و بی فقه خبرهای منفی را که می توانند به شدت به سلامت روانش لطمه بزنند دنبال می کند. طبیعی است که پیگری مداوم اخبار منفی می تواند منجر به ایجاد اضطراب، افسردگی، بی خوابی، اختلال استرس بعد از سانحه و تروماهای ثانویه و... شود. راهکارهای کنترل این وضعیت اما از چه قرار است؟ اگر خاطرتان باشد، زمانی اطلاع رسانی فقط بوسیله روزنامه صورت می گرفت. روزنامه یک دفعه در روز
چاپ
می شد و هر آنچه خبر بود همان یک دفعه به مخاطب منتقل می شد. در حالیکه الان، در هر لحظه به خبر دسترسی وجود دارد. این دسترسی را خود مخاطب باید محدود کند و یک یا دو بار در روز خبر گوش دهد. ضمن اینکه باید به سراغ منابع معتبر برود و نه منابعی که او را مورد بمباران اطلاعاتی قرار می دهند. پس انتخاب یک منبع خبری معتبر که تعادل میان اطلاع رسانی و امیدبخشی را حفظ می نماید راه حل دیگر است. تمرین خاموش کردن نوتیفیکش های شبکه های اجتماعی برای چند ساعت پی در پی و نرفتن به سراغ شان تحت هیچ شرایطی نکته دیگر است. تمرین ذهن آگاهی، ریلکسیشن، تنفس عمیق، اسکن بدن و مراقبه های تنفسی و... می توانند کمک کننده باشد. ایجاد تعاملی سازنده تر با رسانه نیز می تواند کمک رسان باشد. اینکه فرد دقیقا بداند چه خبری را می خواهد جست وجو و پیگیری کند. داشتن فعالیت هایِ جایگزینِ ترمیم کننده مسئله دیگری است که نباید فراموش شود. فعالیتهایی مانند پیاده روی، شعر خواندن، نقاشی یا آشپزی کردن. پردازش هیجانی با نوشتن، گفت و گو و... نیز می تواند منجر به حل وفصل شدن گره موجود شود. دنبال نکردن مدام این حس از طرف فرد که رنج دیگران را رنج خود قلمداد کند راهکاری دیگر است. چونکه رنج دیگران را رنج خود تصور کردن سبب سیر صعودی احساس گناه می شود.
اگر موضوع با انجام این قبیل امور حل وفصل نشد اما چه باید کرد و بر طبق چه نشانه هایی باید دانست که رفتن به متخصص ضروری است؟ فرد اگر گرفتار فلاش بک می شود، اگر خبرها به خوابش نیز نفوذ کرده اند. اگر پس از دیدن و خواندن اخبار گرفتار حملات اضطرابی می شود. اگر احساس بی قراری مدام، خشم مدام، کرختی مدام و ناامیدی مدام می کند و نمی داند چه باید بکند، حتماً باید به متخصص مراجعه کند.
ازجمله انتقادات کارشناسان رسانه به خبرهای رسمی جنگ ۱۲ روزه این بود که تحت عناوینی چون «لزوم حفظ روحیه سلحشورانه» فرصتی برای سوگواری فراهم نیاورند. به بیانی دیگر حفظ روحیه چنان در الویت قرار گرفت که مصیبت وارد شده بر جامعه و فقدان ناشی از آن به رسمیت شناخته نشد. به نظرتان می توان گفت فراهم نشدن فرصتی برای سوگواری جمعی ازجمله اتفاقاتی بود که بعد از جنگ ۱۲ روزه رخ داد و خود منجر به افزایش میزان اضطراب و استرس جامعه شد؟
اگر خاطرتان باشد این اتفاق در زمان کرونا نیز رخ داد. زمانی که ما چنان شاهد درگذشت پی درپی عزیزان و دوستان مان بودیم که فرصتی برای سوگواری وجود نداشت. یعنی
مراسم
ها و مراسم های معمول دفن انجام نمی شد و متوفی بسیار غریبانه دفن می شد. آنهایی که در آن شرایط ناگزیر از دفن عزیز خود شدند، گویی یک سوگواری به خود بدهکارند. تا جایی که برخی از آنها، بسته به شرایط شان، هنوز هم از حال روحی خوبی برخوردار نیستند. قصه درباب جنگ اما کمی متفاوت می باشد. اول از تمامی اینکه سوگواری، چه فردی و چه جمعی، یکی از فرآیندهای پردازش روانی فقدان است. درحقیقت مهم ترین پروسه این پردازش. اگر جامعه رنج ناشی از مرگ ها، لطمه دیدگی ها، خسارت ها و... را به رسمیت نشناسد، ناخودآگاه جمعی سرکوب و این احساسات به صورت دیگری ظاهر می شود. به چه شکل؟ به صورت اضطراب های مبهم. اضطرابی که فرد نمی داند چرا وجود دارد اما وجود دارد. به صورت غم های تمام نشدنی، بی خوابی های بی دلیل، تحریک پذیری های شدید، عصبانیت جمعی، از بین رفتن حس همدلی و... تأکید بیش از اندازه بر حفظ «روحیه سلحشورانه» و نمایش دادن آن به عنوان مهم ترین کار لازم، به مفهوم انکار درد است. انکار درد یعنی چنین مسئله ای وجود ندارد و فقط باید روی ساخت فیگور قهرمان و پیروزی ها تمرکز کرد. پس در مورد آنهایی که شهید شدند، آنهایی که مصیبت زده شدند، بازماندگان و... ساکت می مانیم. درنتیجه جامعه در عمل گرفتار نوعی دوپارگی روانی می شود. در چنین موقعیتی جامعه از خود می پرسد اگر اوضاع خیلی خوب است پس چرا من احساس اندوه، درماندگی و درماندگی می کنم؟ مشکل من کجاست؟ همین موجب ایجاد اضطراب، احساس گناه و بیگانگی است.
نکته جالب توجه اینکه سوگواری جمعی، شکلی از التیام است. درحقیقت زمانی که جمعیتی پشت سر متوفی حرکت می کنند و خانواده او را دلداری می دهند بواسطه همدلی شکل گرفته می توان به نحوی از بحران عبور کرد. اگر این اتفاق اتفاق نیافتد اما چه می شود؟ جامعه در وضعیت فشار بدون تخلیه باقی می ماند. چونکه راه های تخلیه هیجانی به روی او بسته شده است. پس فشار باقی می ماند. فشاری که باقی می ماند خودرا به صورت خشونت، سرخوردگی، افسردگی و... نشان داده است. ضمن اینکه لطمه پذیری فرد در مقابل حوادث بعدی بیشتر خواهد شد. در نتیجه در عین اینکه باید «روحیه سلحشوری» را حفظ کرد، حتماً باید فقدان و درد و رنج ناشی از آنرا نیز به رسمیت شناخت، محترم انگاشت و باور کرد که این مسئله وجود دارد و باید کاری برای آن کرد.
ما یک جنگ ۱۲روزه را پشت سر گذاشتیم؛ جنگی که به ترک مخاصمه منجر شد؛ آتش بسی که خیلی از مردم معتقدند شکننده است و هر لحظه احتمال می دهند حملات باردیگر شروع شود. از طرفی، افرادی که در قدرت هستند، با ادبیات نظامی صحبت می کنند و معتقدند این جنگ هنوز تمام نشده است. به نظر شما این ادبیات نظامی چه قدر می تواند روی روان مردم اثر بگذارد و مانع از رسیدن به
آرامش
روانی ای که پیش از این حادثه بصورت کم وبیش وجود داشت، شود؟
در وهله اول امیدوارم دیگر جنگی اتفاق نیفتد. جنگی که معلوم نیست چه پیامدهایی برای ما خواهد داشت. فراموش نکنید که جنگ ۱۲ روزه بالاتر از هر چیز تنهایی ما را به رخ مان کشید و نشان مان داد که در این جنگ فقط «ما» بودیم و «ما» بودیم و «ما» بی آنکه کمکی از طرف کشور همسایه یا دوست وجود داشته باشد. خاطرتان باشد جنگ فقط شلیک گلوله نیست. جنگ شلیک کلمه هم هست. هدف جنگ، روح و روان جامعه هم هست و ارائه تصاویری برای درهم شکستن آن. بدین سبب وقتی چنین ادبیاتی مورد استفاده قرار می گیرد، منِ نوعی به عنوان شهروندی ساده کار چندانی از دستم ساخته نیست. این جنگ، جنگ زمینی نیست که من برای پیوستن به آن به مرزها بروم و این دانش و تکنولوژی به کار گرفته شده در سیستم دفاعی کشورم است که باید کار کند. نگه داشته شدن در حالت بقاء؛ حالتی بینابینی که در آن هر لحظه ممکنست حمله ای اتفاق بیفتد، مغز را در موقعیت آماده باش دائم قرار می دهد. موقعیتی که در آن مدام باید منتظر شروع باردیگر جنگ باشد. پس سیستم عصبی سمپاتیک فعال می شود. درنتیجه سطح کیفی خواب و تمرکز، همین طور توانایی تحلیل و تصمیم گیری و نیز میزان احساس امنیت، همه و همه کاسته می شود. در چنین موقعیت لطمه زایی اساسا بدن و روان فرصتی برای بازیابی و ترمیم پیدا نمی کنند.
دومین عارضه استفاده از چنین ادبیاتی، مبتلاشدن به ترومای روانی مزمن در پی قرارگرفتن در یک چرخه مداوم، تکراری و تمام نشدنی از اضطراب است؛ اضطرابی فراگیر همراه با تجربه تروماهای بازگشتی. یعنی با هر صدا و هر خبری با خود می گوییم همین حالاست که هرچه پیش تر اتفاق افتاده باردیگر اتفاق بیفتد. در چنین وضعیتی، افراد یقین پیدا می کنند که هیچ نوع کنترلی بر شرایط ندارند و اضطراب شان بیشتر و بیشتر می شود. ضمن اینکه رفته رفته اعتماد عمومی هم تضعیف می شود و نوعی ناامنی روانی در سطح جامعه به وجود می آید. انگار بازگشت به شرایط عادی سخت وسخت تر به نظر می آید. هرچند درست است که برای اصلاح این وضعیت تلاش هایی هم شده بود اما به هر حال وقتی گفته می شود ما هنوز در بحران هستیم، هیچ چیز تمام نشده است و ما در امان نیستیم، این خود حسی از ناامنی و اضطراب جمعی بوجود می آورد. ادامه پیداکردن استفاده از چنین ادبیاتی این پیام را به جامعه می دهد که وقت، وقت سوگواری نیست و باید در حالت جنگی باقی ماند حتی اگر گلوله ای شلیک نشود. این یعنی سوگواری ها هم نمی تواند صورت می گیرد. اتفاقی که چنان چه در جواب سوال قبلی تان اشاره کردم سبب توقف جریان زندگی و بازسازی روانی می شود و بطور کلی شرایط را دشوار می کند.
چنان چه می دانیم در مسایل مختلف باید یک کنترل حداقلی وجود داشته باشد. به بیانی دیگر حداقل از نظر فکری این امکان فراهم گردد که بتوان پیش بینی نمود بطورمثال روزهای پایانی هفته بارانی خواهد بود. درحالی که اگر باران همین حالا آغاز به باریدن کند، بدون آنکه پیش بینی اش کرده باشیم و برایش آماده باشیم و همه برنامه های مان را به هم بریزد، گرفتار احساسی ناخوشایند خواهیم شد. برای اینکه تصور می نماییم هیچ کنترلی بر وضعیت نداریم. پایان جنگ نیز چنین احساسی از نبود کنترل را ایجاد کرد. درحقیقت وقتی جنگی با این شدت شروع می شود و پایان می یابد، فرد احساس می کند هیچ کنترلی ندارم. آیا این عامل می تواند بر تشدید احساس یاس، سرخودگی و افسردگی در افراد موثر باشد؟ و آیا می توان چاره ای برای آن یافت؟
اگر من احساس کنترل بر وضعیت را از دست بدهم چه اتفاقی می افتد؟ تصور می کنم گرفتار بی قدرتی کامل شده ام و هیچ نوع قدرتی برای ایجاد تغییر ندارم. نبود احساس کنترل و نداشتن قدرت تغییر، منجر به احساس افسردگی می شود. چونکه وجود این دو، از نیازهای اساسی و بنیادین افراد است. جنگِ ناگهانی و پایان غیرمنتظره، چیزی شبیه به درماندگی آموخته شده است؛ تجربه ای از درماندگی آموخته شده. منِ نوعی، نه در شروع جنگ نقشی داشته ام و نه برای تمام شدنش کاری می توانم بکنم. بدین سبب بیرونِ موقعیت قرار می گیرم و کاملا منزوی می شوم. نتیجه این وضعیت می شود خستگی جمعی روانی جامعه و بی انگیزگی که من هم در دانش آموزان می بینیمش، هم در دانشجویانم و هم در بین مراجعانم در کلینیک. آنهایی که تکلیف شان با روند درمان و با خیلی چیزهای دیگر روشن نیست. آیا می شود کاری کرد؟ بله، می شود کمی از این لطمه کاست. اول از تمامی اینکه باید بر دایره نفوذ شخصی افراد تمرکز کرد. یعنی باید بر بخشی متمرکز شد که قدرت نفوذ افراد را به آنها یادآوری کند. بطورمثال به آنها یادآوری کرد که بااینکه نمی توانند جنگ را کنترل کنند اما می توانند کنترل سلامت جسمی شان را د دست بگیرند. می توانند برنامه ریزی روزانه داشته باشند. می توانند فعالیتهای معنادار انجام دهند. می توانند در برنامه ریزی هایشان انعطاف پذیری را نیز لحاظ کنند. می توانند آگاهی شان و میزان پذیرش شان نسبت به ناپایداری ها را بالا برند. می توانند اصطلاحا آستانه تحمل ابهام شان را بالاتر ببرند. می توانند با آموزش هایی اساسا توانایی تحمل ابهام را در خود به وجود آورند تا رو به فروپاشی نروند. ضمن این در نهایت مشارکت دادن مردم در بازسازی و تصمیم گیری هاست که می تواند کمک کننده باشد.
به عنوان سوال پایانی، گلایه هایی که اینروزها از مراجعان تان نسبت به سلامت روان شان می شنوید نسبت به روزهای قبل از جنگ گرفتار تغییر شده است یا خیر؟ و اگر پاسخ تان مثبت است، چه تغییری را شاهد هستید؟
واقعیت این است که حتماً تغییراتی در شکایت های روانی افراد بوجود آمده است. درحقیقت شاید شدت گلایه ها چندان تغییری نکرده باشد اما کیفیت آنها حتماً گرفتار تغییر شده است. گلایه از بلاتکلیفی و آینده بسیار مبهم پیش رو. این افراد نمی دانند چرا مدام احساس بیقراری می کنند، چرا تهدید مدامی را حس می کنند که نمی دانند منبعش کجاست، چرا خود و عزیزان شان را مدام در معرض خطر می بینند چرا در گزارش های که از وضعیت روان شان می دهند احساس پوچی، ناامیدی و بی معنایی پررنگ تر از هر احساس دیگری است. آنها همین طور افزایش ترس های ناگهانی، ترس های شدیدی که نمی توانند کنترلش کنند را نیز گزارش می دهند. همین طور تغییر نوع سوالات درباب آینده. بطورمثال در بیشتر سوالاتی که پرسیده می شود آینده، مبهم، تاریک و نگران کننده فرض می شود. به عنوان مثال من حتی مشاهده کرده ام آنهایی که برای مشاوره پیش از ازدواج می آیند لابه لای حرف های شان مدام عبارت «بگذارید ببینیم چه می شود» را تکرار می کنند. یعنی آنها حتی ازدواج شان را هم به تعیین تکلیف شرایط آینده موکول کرده اند. چون دغدغه مندی شان نسبت به آینده، به بالاترین سطح خود رسیده است. ضمن اینکه تعدادی از افراد گرفتار احساس ناتوانی و درماندگی بسیار می شوند و این نیز چیزی است که به چشم دیده ام.
به هر حال جنگ لطمه ها و خطرات خاص خودرا دارد و امیدوارم دیگر اتفاق نیفتد. امیدوارم کشور من آن قدر قدرتمند شود که تعرض به آن به مخیله هیچ کشوری، هیچ ابرقدرتی خطور هم نکند. هم چنین امیدوارم که مدیران و حکمرانان کشور به سطح معقولانه تری ارتقاء پیدا کنند و همدلی شکل گرفته را بعد از جنگ نابخردانه اسرائیل مقابل ما چون گنجی گرانبها بشمارند. گنجی گرانبها که باید مراقبتش بود و نگذاشت از دست برود.
۵۹۲۴۲
منبع:
آتلیه دات كام
1404/05/02
18:46:49
5.0 / ۵
107
تگهای خبر:
آرامش
,
آموزش
,
اسكن
,
تكنولوژی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
پویش فیلمسازی وطن به روایت من به مرحله انتخاب رسید
جنگ و روان جامعه وقتی اخبار می توانند هم مرهم باشند هم زخم
هنرمندان صدای مردم اند و سینمای ایران، حامل هویت و پیام آور صلح
همکاری تازه جانی دپ و ریدلی اسکات
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
جمع 2 و 2 ؟
تبلیغات
+
پربیننده ترین ها
امداد خودرو تهران
چگونه کاربران ایرانی می توانند به تمامی سرویس های گوگل دسترسی یابند؟
ویژگی های میلگرد مناسب برای مناطق زلزله خیز
فراخوانی جهت شرکت در برنامه مثبت ایران سرود
+
پربحث ترین ها
خدمات تخصصی و گارانتی معتبر سونی
محدودیت ژانر وحشت در سینمای ایران علت دارد
اکران ناخدا خورشید ناصر تقوایی برای وطن
چند گلوله پیش به جشنواره ای در انگلستان راه پیدا کرد
+
جدیدترین ها
محدودیت ژانر وحشت در سینمای ایران علت دارد
اکران ناخدا خورشید ناصر تقوایی برای وطن
چند گلوله پیش به جشنواره ای در انگلستان راه پیدا کرد
حضور فیلمساز گیلانی در جشنواره هند
پویش فیلمسازی وطن به روایت من به مرحله انتخاب رسید
جنگ و روان جامعه وقتی اخبار می توانند هم مرهم باشند هم زخم
هنرمندان صدای مردم اند و سینمای ایران، حامل هویت و پیام آور صلح
خردسالان نباید اخبار جنگ را بشنوند
تبلیغات
آتلیه در شبکه های اجتماعی
آمار بازدید سایت
بازدید امروز:
4,301
بازدید دیروز:
5,812
هفته اخیر:
40,429
دوستان آتلیه
آموزشگاه خیاطی
آموزشگاه نقاشی
انتخابات مجلس ، کاندیدای مجلس
خرید و فروش خودرو
شرکت صنعتی سخت پوشش
طراحی سایت
فیش حج
قیمت بیسیم