یک راه برای تحقق این امر این است که از
دوربین به عنوان ابزاری برای تبدیل جنبه های عادی و دنیوی زندگی به چیزی خارق العاده و منحصر بفرد استفاده کنید. مثلا، وقتی خودروتان را برای شستشو به کارواش می برید، زمانیکه نشستید تا ماشین ها کار شستشوی قسمت خارجی خودرو را انجام دهند، چه کار می کنید؟ صبورانه می نشینید و منتظر می مانید؟ اگر دوربینتان را همراه دارید، چرا آن چند دقیقه را به فرصتی برای نگاه کردن از پنجره آن و دیدن رنگ ها و شکل هایی که نور، آب، صابون و واکس در مراحل مختلف ایجاد می کنند، تبدیل نکنید.
وقتی انتزاع و خیال را در نظر بگیرید، دنیایی از احتمالات وجود دارد، ولی گاهی یک صحنه خودش را طوری به تصویر می کشد که به سادگی شما را از حرکت باز می دارد. سوژه و پس زمینه اش طوری قرار گرفته اند که فقط کافیست از منظره یاب
دوربین نگاه کنید و دکمه شاتر را فشار دهید.
بیشتر و بیشتر تمرین کنید
با گذشت زمان و تمرین بیشتر، قطعا سبک
عکاسی خودتان را توسعه خواهید داد و متوجه می شوید چه چیزی شما را جذب می کند. اول کار، شاید وسوسه شوید چندین نوردهی انجام دهید که خیلی هم خوب است. وقتی بعداً به عکس ها نگاه می کنید تعداد زیادی عکس برای مقایسه با یکدیگر دارید. این تمرین عملی برای کشف چیزهایی که دوست دارید و ندارید، راهی فوق العاده برای یادگیری است. تکنیک های مختلف را روی یک صحنه یکسان امتحان کنید و بعد نتایج را با هم مقایسه کنید.
با تمرین می توانید یک صحنه را در نظر بگیرید و یاد بگیرید چه چیزهایی به شما می گوید، حتی قبل از اینکه تنها یک عکس بگیرید. سپس، از دانشی که کسب کرده اید استفاده کنید تا تعداد کم تری عکس بگیرید، تا سرانجام بتوانید به عکسی برسید که انتظارتان را برآورده می کند.
آیا فقط عکس می گیرید یا تصویر می سازید؟
در آخر، دو واژه «گرفتن» و «ساختن» را در نظر بگیرید. یکی سرقت و ربودن را بیان می کند (گرفتن) و دیگری تفکر و خلق کردن را (ساختن). احتمالا این تنها یک مساله فرعی باشد، ولی وقتی در مورد سبک
عکاسی تان صحبت می کنید، روش خود را چگونه توصیف می کنید؟ آیا فقط عکس میگیرید یا آنرا می سازید و خلق می کنید؟
سرانجام،
عکاسی درباره نحوه ی پاسخ به یک صحنه است، پس شما با این ایده که قرار است سازنده ی تصاویر باشید، موقعیت بهتری دارید تا احساساتتان را به شکلی خلاقانه ابراز کنید. برای مثال، عکس زیر از یک توده برف را ببینید.
یک روز خیلی سرد روی تپه اسکی بود که من در یک مسیر اسکی توقف کردم تا توده برف سمت چپم را ببینم. نور خورشید در مسیری روشن به برف می تابید و بعد از نیم ساعت یا بیشتر، من یک عالمه عکس گرفته بودم. این مورد خاص متمایز از بقیه است چون جزئیات قابل رؤیتی از دانه های برف را نشان می دهد. این تصدیقی است برای قدرت چیزی به این کوچکی و ظریفی، که اگر خودش و بیلیون ها دوستش وجود نداشتند، تپه ای برای اسکی هم وجود نداشت.
وقت آن رسیده که اینها را به کار ببندید و شروع به عکاسی کنید
وقت تکلیف است. مأموریت شما، که بهتر است آن را بپذیرید، این است که بیرون بروید،
عکاسی کنید و لذت ببرید.